۵

ساخت وبلاگ

هفته ی قبل گردنبند طلا خریدم براش.

تقریبا پنج میلیون از خودش بود

اونشب من خیلی خسته بودم و ناراحت یه خاطر اتفاقات محل کارم . (بهش هم گفتم . که نارحت و عصبانی هستم . و بردمش طلا هم خرید برگشتیم خونه )

رفتیم خونه من این گردنبند. رو ی چند سانتی انداختم اون ور تر . شاید هم با شدت پرتاب کردم (که بعیده)

خلاصه ناراحت شد گفت چرا اینجوری میکنی

چرا پرتش میکنی خراب میشه !!!

زنجیر ساده و خرابی ؟

گفتم خراب نمیشه چرا خراب بشه .. چیزیش نشده

خلاصه گفت با پول من درست برخورد کن ... پولای من بوده نفقه و ال و بل ... !

منم نگاهش کردم (از بالای عینک) گفتم پول تو بوده ؟

پول تو بوده ؟

شاید من دو سه جمله دیگه گفتم .. یهو زد زیر گریه چرا پولت رو ...

که دیگه قهر کرد

فک کنم دوروزی قهر بودیم ....

باز هم من پیشقدم شدم برا آشتی

+ نوشته شده در جمعه دوازدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 15:19 توسط من.  | 

نتیجه 70 سال زندگی...
ما را در سایت نتیجه 70 سال زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1371ddd بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 16:42